السلام علیک یا صادق آل محمد

بسم رب الصادق 
السلام علیک یا صادق آل محمد
حسرت گرفته باز حصار مدینه را
غم تیره کرده است دیار مدینه را
 
داغ عزاى حضرت صادق فکنده باز
با اشک و آه ما، سر و کار مدینه را
دانشگاه بزرگ جعفرى و دستاوردهاى آن 
تاءسیس دانشگاه بزرگ جعفرى و ایجاد و گسترش رشته هاى مختلف علوم اسلامى و طبیعى در آن و نـیـز تـربـیـت گـروه زیـادى از افـراد مـسـتـعدّ، از مهمترین و بنیادى ترین فعّالیتهاى علمى ، فرهنگى و تربیتى امام صادق (ع ) به شمار مى رود.
عوامل زمینه ساز دانشگاه جعفرى
عـوامـل گـونـاگـونـى درپـیـدایـش و گـسـتـرش دانـشـگـاه بـزرگ جـعـفـرى نـقـش داشـتـند که در ذیل به مهمترین آنها اشاره مى کنیم .
1 ـ تلاشهاى امام سجّاد و امام باقر علیهماالسّلام

تـلاشـهـاى طـاقـت فـرسـاى پـیـشـواى چـهـارم و پـنـجـم در آن شـرایـط سـخـت ، زمـینه را براى تشکیل حوزه علمى و تربیتى امام صادق (ع ) فراهم ساخت .
امـام سـجـّاد(ع ) در دوران امـامـت خود با کوشش و تلاش مستمرّ، درکنار فعّالیّتها ایدئولوژیک و مـبـارزه بـا تـحـریـف و تغییرى که به وسیله حاکمان اموى در خطوط اصلى ایدئولوژى اسلامى پـدیـد آمـده بـود، کـار بـنـیـادى و در مـدت خـود را بـراى ایـجـاد تـحـول فـرهـنـگـى در جامعه اسلامى آغاز کرد و موفق شد بذر تحرک و سازندگى را در جامعه اسـتـا و مـنـحـطـّى کـه مـردم آن ، سـالیان درازى براثر محروم بودن از هدایت و رهنمودهاى امامان مـعـصـوم در مـرداب انـدیـشـه هـاى خـرافـى و جـاهـلى غـرق شـده وازاسـلام اصـیـل فـاصـله گـرفـتـه بـودنـد، بـکارد و از آنان انسانهایى بسازد که بتوانند بار سنگین رسـتـاخـیـز دوبـاره اسـلام را بـر دوش بـگـیـرنـد و تـحـولى هـمـانـنـد تـحـوّلى کـه رسول خدا(ص ) در متن جامعه جاهلى پدید آورد، پدید آورند.
عناصر اصلى این انقلاب فرهنگى پس از واقعه عاشورا، به دست امام سجاد(ع ) پروده شد. رمز عدم برخورد حادّ و تند آن حضرت با خلفاى زمان خود همین است . چرا که اتّخاذ سیاست حادّ در آن شـرایـط، مـوجـب مى شد آن حضرت پیش از آن که موفق به انجام رسالت زیربنایى خود شود، به شهادت برسد.
امـام بـاقـر(ع ) بـرنـامه بنیادى و فعّالیتهاى آرام پدربزرگوارش را در شعاعى گسترده تر پـى گـرفـت ؛ در نـتیجه ، زمینه براى گرایش افراد بیشتر به دستگاه امامت فراهم شد؛ چندان که وقتى که گرامى وارد مسجد پیامبر(ص ) مى شد گروه زیادى از شیعیان گرد او را گرفته از مسائل مختلف فقهى مى پرسیدند.
بـدیـن تـرتـیـب ، نـهـالى کـه در سـرزمـین کربلا به دست حسین بن على (ع ) کاشته و با خون آبیارى شد در دوران 53 ساله امامت امام سجّاد و امام باقر علیهماالسّلام به برگ و بار نشست ؛ هـر چـنـد هـنـوز عـامـّه مردم بر اثر تباهسازیها و ویرانگریهاى سردمداران اموى از جبهه امامت دور بودند.
2 ـ آزادى نشر اندیشه هاى گوناگون
در قـرن نـخـسـت هـجـرى ـ بـویـژه نـیـمـه اول آن ـ در داخـل کـشـور اسـلامـى ، در مـقـابـل جـبـهـه امـامت یک جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه خلافت بود. سایر جبهه هاى فکرى و سـیـاسـى اگـر هـم بـه وجود آمده بودند اسم و رسم و تابلویى نداشتند. امّا به تدریج ، با گـذشـت زمـان وفـتح سرزمینهاى جدید و آشنایى مسلمانان با مکتبها و مرامهاى گوناگون ، جبهه هاى دیگرى نیز نمودار شد. پیدایش و گسترش اندیشه هاى مختلف فکرى بویژه تفکر، مادّى و شـبـه الحـادى کـه به طور دائم سعى در ایجاد شبهه و ابهام درمعارف و عقاید اسلامى داشتند و تـلاشـهـاى خـود را در جـهـت خـدشـه دار کـردن چـهـره اسـلام و مـتـزلزل سـاخـتـن مـبـانـى اعـتقادى مسلمانان ، متمرکز کرده بودند، و نیز فعّالیتهاى روز افزون دسـتـگـاه خلافت در بکارگیرى و اجیر کردن عالمان بى دین که اسلام و احکام آن را به اقتضاى سـیاست ملکدارى حاکمان غاصب ، تبیین وتفسیر مى کردند، همه او عواملى بود که امام صادق (ع ) را به نهضتى فرهنگى و جهادى علمى وادار کرد.
3 ـ اختلافات و کشمکشهاى دولتمردان بر سر قدرت
موج نا آرامى و قیامها و شورشهاى مردمى علیه سیاستهاى امویان که پس از شهادت زیدبن على و فـرزنـدش ‍ یـحـیـى رو بـه فـزونـى نـهـاده بود و نیز منازعات و کشمکشهاى دولتمردان بر سرقدرت . از مسائلى بود که آنان را به خود مشغول ساخته حکومت و دولتشان را به ناتوانى و آشفتگى کشانده بود، و زمینه ساز جهاد علمى و فرهنگى پیشواى ششم گشت .
دستاوردهاى دانشگاه جعفرى
دانـشـگـاه بـزرگـى کـه بـه دسـت پـیـشـواى مـذهـب شیعه بنیاد نهاده شد برکات و دستاوردهاى ارزشمندى داشت که در ادامه به یک مورد آن اشاره می کنیم. 
تربیت گروه زیادى از افراد مستعدّ
از جـمـله بـرکـات و دستاوردهاى مهمّ دانشگاه جعفرى ، پرورش تعدادى زیادى از افراد حق طلب و دانشجو در رشته هاى مختلف علمى بود که وجود بسیارى از آنان مایه افتخار و سربلندى جهان اسلام بویژه جامعه تشیّع مى باشد.
دانـشـجـویـان دانـشـگـاه جـعـفـرى در زمـیـنـه مـسـائل تـربـیـتـى و خـودسـازى و پـیـمـودن مـراحـل رشـد و کـمـالات نـفـسـانـى و نـیـز فـراگـیـرى عـلوم مـخـتـلف از محضر امام صادق (ع ) و انـتـقـال آنـهـا بـه دیـگـران ؛ هـمچنین مبارزه با خطوط و جریانهاى فکرى و سیاسى انحرافى و پاسدارى از حریم امامت و اصول و ارزشهاى آن گامهاى بلندى برداشتند. برخى از آنان آنچنان مـنـزلتـى پـیـدا کـردنـد کـه نـه تـنـهـا در آن زمـان مشعلدار علم و هدایت بودند، بلکه نظرات و دیدگاههاى علمى آنان هم اکنون نیز مورد توجه مراکز بزرگ علمى و دانشگاهى جهان است و به عنوان پایه گذاران دانش جدید شناخته مى شوند.
مـورخـان و مـحـدثـان ، تـعـداد پـرورش یافتگان مکتب جعفرى و راویان احادیث امام صادیق (ع ) را بـالغ بـر چـهـار هـزار نـفـر ذکـر کـرده انـد.(68)کـه از نـقـطـا مـخـتـلف مـثـل خـراسـان ، بـغـداد، مـصـر، دمـشـق ، حمص ، حضرموت ، کوفه و ... روى به مدینه آورده و در مـحـضـر پـیـشـواى شـشم علم مى آموختند. براساس نوشته مورخان ، بیشترین رقم شاگردان آن حـضـرت را مـردم حـجـاز و عـراق و کـمـتـریـن رقـم را مـردم شـام تشکیل مى داد. علت اساسى آن را باید سابقه فکرى و فرهنگى این دو نقطه دانست . مردم مدینه و کـوفـه ـ کـه دو مـرکـز مهمّ حکومت و نشر و گسترش اسلام و تشیع بشمار مى رفتند ـ آمادگى بـیـشـتـرى بـراى گـرایـش بـه اهـل بـیـت و پـذیـرش حـقـیـقـت داشـتـنـد؛ در مـقـابـل ، مـردم شـام در طـول سـالیـان دراز تـوسـط حـکـمـرانـان امـوى از اسـلام و معارف آن دور نـگهداشته شده بودند؛ از این رو، در این ناحیه بیش از ده نفر، افتخار شاگردى پیشواى ششم و کسب فیض از محضر مبارک آن حضرت را پیدا نکردند..(69)
تـشـکـیل حوزه گسترده علمى و تربیت جمع زیادى از دانشمندان ، محدثان ، فقیهان و صاحبنظران در رشـتـه هـاى مختلف علمى با آن همه محدودیتها و فشارهاى سیاسى که از سوى دستگاه خلافت نسبت به پیشواى ششم اعمال مى شد، از بزرگترین خدمات آن حضرت در آن شرایط بشمار مى رود.
البـتـه مـیزان کسب فیض و بهره گیرى افراد از نور دانش امامت و تغذیه آنان از سفره گسترده پـیـشـواى امـّت مـتفاوت بود و هر کسى به مقدار ظرفیّت ، لیاقت و آمادگى خود از آن استفاده مى کرد.
تـعـدادى از شـاگردان امام (ع ) از محضر وى تنها بهره علمى بردند، بدون آنکه جانشان را با آب حـیاتبخش دانش ‍ فراگرفته ، شستشو دهند. ابوحنیفه ، مالک بن انس ، سفیان ثورى ، سفیان بن عیینه و دهها نفر دیگر از علماى عامّه جزو این گروه بودند.
بـرخـى دیـگـر آمـادگـى بـیـشـتـرى داشـتـنـد و بـه مـوازات بـهـره هـاى عـلمـى و نـقـل روایـت از امـام (ع ) در بـعد اعتقادى و تربیتى نیز پیشرفتهایى نموده فکر وجان خود را از سـر چشمه زلال امامت سیراب کردند و در آن شرایط حساس فرهنگى و سیاسى ، راه حق و رشد و کـمـال را پیموده وجود خویش را از انحراف و لغرش پاس داشتند. بیشتر دانشجویان مکتب جعفرى را این گروه تشکیل مى داند.
گـروه سوّم افرادى بودند که از محضر امام (ع ) بیشترین استفاده را برده در بعد علمى و علمى پـیـشـرفـتهاى شگرف و تحسین برانگیزى داشتند. آنان در زمینه علمى به چنان توانمندى دست یـافـتـنـد کـه امام (ع )، بخشى از فعّالیتهاى علمى و مناظرات و مبارزات فرهنگى خود با سران گـروهـهـاى مـخـالف را بـه ایـشان واگذار مى +++کرد.++.(70) وبا اعتماد و اطمینان خـاطـر از آنـان مـى خـواسـت کـه بـر کـرسـى فـتـوا تـکـیـه زنـنـد و بـه مسائل و مراجعات دینى مردم پاسخ گویند..(71) دربعد اعتقادى ، معنوى و تربیتى نیز بـه حـدى از رشـد وکـمـال رسـیـده بـودنـد کـه امـام (ع ) آنـان را امـیـن بـر حـلال و حـرام خـدا و وجـودشـان را مـایـه آبـرو و زیـنـت دیـن و بـرپـا دارنـده عدل و داد و راستى مى دانست ..(72)
این گروه با بحثها و مناظره هاى علمى و اعتقادى فراوانى که با گروههاى مختلف فکرى داشته و نیز نوشته ها و تاءلیفات ارزشمندى که در موضوعات گوناگون فقهى ، تفسیرى ، کلامى ، اخلاقى و ... از خود برجاى گذاشتند، حریم امامت را پاس داشتند و بزرگترین خدمت را به مکتب جعفرى ارائه نمودند.
تـنـهـا در فـقـه حـدود چـهـار صـدکـتـاب و رسـاله از چهار صد نفر از این گروه زبده و ممتاز از دانـشـجـویـان مـکـتـب جـعـفـرى نـگـاشـتـه شـد کـه در اصـطـلاح فـقـهـا بـه (اصـول اربـعـمـاة )یـعـنـى ( اصـول چـهـارصد گانه ) معروف است که بعدها با کوشش فقهاى گرانقدرى مثل ثقة الاسلام کلینى ، شیخ طوسى و شیخ صدوق در کتابهاى ارزشمند:(کافى ) ، ( اسـتـبـصـار)، (تـهـدیـب ) و (مـن لا یـحـضـره الفـقـیـه ) گـرد آمـد و مـحـتـواى ایـن کـتـابـهـا را تشکیل داد.
شاگردان ممتاز دانشگاه جعفرى علاوه بر مهارتها و بایستگیهاى عمومى هر کدام در رشته خاصى از دانش ‍ روز، مهارت و تخصّص داشتند؛ به عنوان نمونه : حمران بن اعین در دانش قرائت قرآن ؛ ابـان بـن تـغلب در ادبیات ؛ زاره ، محمد بن مسلم و ... در فقه و حدیث ؛ مؤ من طاق دردانش کلام و تفسیر قرآن ؛ هشام بن حکم و هشام بن سالم در کلام و عقاید؛ جابربن حیّان در علوم طبیعى و... .
تـنـهـا در فـقـه حـدود چـهـار صـدکـتـاب و رسـاله از چهار صد نفر از این گروه زبده و ممتاز از دانـشـجـویـان مـکـتـب جـعـفـرى نـگـاشـتـه شـد کـه در اصـطـلاح فـقـهـا بـه (اصـول اربـعـمـاة )یـعـنـى ( اصـول چـهـارصد گانه ) معروف است که بعدها با کوشش فقهاى گرانقدرى مثل ثقة الاسلام کلینى ، شیخ طوسى و شیخ صدوق در کتابهاى ارزشمند: (کافى )، (اسـتـبـصـار)، (تـهـدیـب ) و (مـن لا یـحـضـره الفـقـیـه ) گـرد آمـد و مـحـتـواى ایـن کـتـابـهـا را تشکیل داد.
شاگردان ممتاز دانشگاه جعفرى علاوه بر مهارتها و بایستگیهاى عمومى هر کدام در رشته خاصى از دانش ‍ روز، مهارت و تخصّص داشتند؛ به عنوان نمونه : حمران بن اعین در دانش قرائت قرآن ؛ ابـان بـن تـغـلب در ادبـیات ؛ زاره ، محمدبن مسلم و ... در فقه و حدیث ؛ مؤ من طاق دردانش کلام و تفسیر قرآن ؛ هشام بن حکم و هشام بن سالم درکلام و عقاید؛ جابربن حیّان در علوم طبیعى و... .
در خاتمه این بحث به سخنانى از اماام صادق (ع ) در باره این گروه از اصحاب خود تبرک مى جـوییم تا قدر و منزلت علمى و جایگاه معنوى آنان در میان دیگر دانشجویان مکتب جعفرى روشنتر شود.
1 ـ در باره زاره ، محمدبن مسلم ، بریدبن معاویه و لیث بخترى :
(اوتـاد روى زمـیـن و سـرشـنـاسـان دیـن چـهـار نـفـرند: محمدبن مسلم ، بریدبن معاویه ، لیث بن بخترى مرادى و زرارة بن اعین .).(73)
و نیز فرمود:
(یـاران پـدرام ؛ زرارة بن اعین ، محمدبن مسلم ، لیث مرادى و برید عجلى ، مرده و زنده شان مایه آبـرو و زیـنـت (مـا و دیـن ) بـوده انـد. ایـنـان بـرپـا دارنـده عدل و داد و صدق و راستى و از پیشروان و مقربانند.).(74)
2 ـ در باره ابان بن تغلب ، زمانى که خبر رحلتش را دریافت کرد:
( به خدا سوگند، مرگ ابان دل مرا به درد آورد.).(75)
3 ـ در شاءن داوودبن کثیر رقّى :
(داوود نزد ما به منزله مقداد است براى رسول خدا (ص ).)
4 ـ در مرتبت عبدالله ابى یعفور پس از درگذشت وى :
(... او به رحمت حق پیوست ، در حالى که به عهد و پیمان خویش با خدا، پیامبر و امام زمانش وفا کـرد. وى از دنـیـا رفـت در حـالى کـه آثـار پـسـنـدیـده اى از خـود بـر جـاى گـذاشـت ؛ کـوشـشـهـایـشـقـابـل سـتـایـش ، لغـرشـهـایـش بـخـشـوده و خـود مـشـمـول لطـف و رحـمـت خـداى خـویـش قـرار گـرفـت . خـدا و رسـول او و پـیـشـوایـش از او خـشـنـود بـودنـد. سـوگـنـد بـه خـویـشـاونـدى ام بـا رسـول خدا(ص )، در زمان ما کسى مطیع تر از او در برابر خدا، پیامبر وامامش نبود. او پیوسته چـنـیـن بـود تـا خـدا بـه رحـمـت خـود او را قـبـض روح کـرد و بـه بـهـشـت منتقل ساخت و در آنجا او را همنشین رسول خاد و امیر مؤ منان قرار داد...+.)+(76) +++ 5 ـ در باره هشام بن حکم :
(هـشـام ، خـواهان و جوینده حقّ ما، پیشگام در (عمل به ) سخن ما، تاءیید کننده صداقت ما و به خاک مـالنـده دمـاغ بـاطـل و دشـمـنـان مـاسـت .هر کس از او پیروى کند و پاى جاى پاى او بگذارد، ازما پیروى کرده و هر که با وى به مخالفت برخیزد و منکر او شود، در حقیقت به دشمن ما برخاسته و منکر ما شده است .).(77)
------------ --------- --------- --------------
پی نوشتها:
68 - براى آگاهى از نظرات آنان در باره تعداد راویان و دانشجویان ، به الامام الصادق و المذاهب الاربعه ، ج 1 ، ص 67 رجوع کنید .
69 - ر . ک : الامام الصادق و المذاهب الاربعة ، ج 2 ، 29 .
70 - ر . ک : رجال کشى ، ج 2 ، ص 554 ـ 556 . 71 - ر. ک : همان ، ص 622 .
72 - ر . ک : همان ، ص 508 .
73 - رجال کشى ، ج 2 ، ص 507 .
74 - همان ، ص 508 .
75 - رجال نجاشى ، ص 10 .
76 - رجال کشى ، ج 2 ، ص 518 .
77 - معالم العلماء ، ابن شهر آشوب ، ص 128 .
توطئه قتل امام صادق (علیه السلام)
مقدمه
حسادت وکینه منصور راپایانی نبود وشیوه ها وترفندهائی که برای کمرنگ کردن موقعیت امام بکار می برد مؤثر واقع نمی شد. بدین خاطر شیوه نامردی رادرپیش گرفت و مصمم شد که محرمانه و خائنانه امام رامسموم نماید.
ازسوی دیگر امام در سالهای آخر عمر خود شدیداً لاغر وضعیف شده بود و به تعبیریکی از افرادی که امام را درآن روزگار دیده بود ازاوچیزی نمانده بود جز سرش، کنایه ازاینکه بدن کاملاً فرسوده ونحیف شده بود. سراسرزندگیش به دشواری وسختی ورنج آفرینی گذشته بود. ودرسالهای آخر عمربر میزان محدودیت واحضار وتهدید او اضافه می شد که این خود بر خستگی ورنجش می افزود.
تحقیر واتهام
گاهی منصور برای شکستن عزت خدادادی امام، او را تحقیر می کرد و به او می گفت برخلاف تصوّر عامّه تو دارای چنان شأن و موقعیتی نیستی. مردم درباره تو خیالات واهی دارند وگمان می کنند تو اول شخصیت دنیای اسلامی ولی این چنین نیست...
البته امام دربرابراو، آنجا که جای گفتن حق واعلام موجودیت بود فرو نمی ماند. روزی دربرابر تحقیرش فرمود: من شاخه ای ازشاخه های درخت پربار رسالتم، پرورده شده دردامان فرشتگانم، مشعلی ازمشعلهای فروزان وستاره ای درخشان ازستارگان روشنی بخش آسمان ولایتم و... 
گاهی او رامتهم می کرد که تو قصد خرید اسلحه وآشوب علیه من را داری، می خواهی علیه حکومت من بلوائی برپاکنی، می خواهی مردم را علیه من بشورانی، تو درصدد جمع آوری پول برای براندازی من وازبین بردن حکومت منی و... و گاهی او را متهم می کرد که عقیده معتزله راپذیرفته است.  وبراین اساس برای امام شرآفرینی می کرد. او را در آن سن وسال احضار می نمود، آمد و شد او را تحت مراقبت قرار می داد. به والی خود درمدینه دستور می داد که کار را براو سخت بگیرد وآمد وشد او را زیر نظر داشته باشد. کینه وخشم ازسرو روی منصور دررابطه باامام می بارید ومی کوشید ازطریق مضیقه سازی اورا در زحمت اندازد والبته مشیت الهی مانع آن می شد که او پیش ازموقع به قتل امام اقدام نماید وخدای امام را ازشر او حفظ می کرد.
صدمه آفرینی ها
منصوردرمواقعی ازطریق ربیع حاجب (پرده دار یا وزیر دربار خود) برای امام شرآفرینی می کرد. دستور می داد شبانه ازدیوار خانه اش بالا روند وحتی درلباس خواب او را از خانه به بیرون کشند واو را به سفری دراز به نزد منصور برند وحتی اجازه ندهند او لباس خود را بپوشد ویابه اهل خانه اش وصیت کندو... دراین میان خوش رقصی های ربیع حاجب هم تماشائی بود. او فردی بود دنیا دوست، طمعکار، سرگرم زندگی خوش خود وخیانت به امام. او دین خود رابرای منصور داده بود وبرای اجرای دستورش ازهیچ خیانتی به امام پرهیز نداشت. حتی نمی گذاشت که امام لباس خود را بپوشد وبه نزد منصور برود که اَلمَأمُورُ مَغذُور.
اوعامل خیانت بسیار به امام صادق(علیه السلام) بود. درعین اینکه خود را از دوستدارامام، در مواردی شیعه معرفی می کرد. اصرارداشت دستورات خشن منصور را درباره امام صادق(علیه السلام) موبه مو اجرا کند. مثلاً منصور دستور می داد امام را پیاده به سوی دربار بیاورند. حاجب خود سوار می شد وامام را پیاده به دنبال خود می کشاند ویامنصور می گفت اورادر هر حالی که یافت بیاورید. واو می توانست که مثلاً اجازه دهد امام چند کلمه ای باخانواده اش حرف بزند و بعد بیاید، اما همین اجازه رانمی داد.
او خود عامل تهدید امام بود. به او می گفت منصور می خواهد ترابکشد، اگر وصیتی داری به من بگو. ویابه دستور منصور ازدیوار خانه امام بالا میرفت و... همه به این خاطر که رضای منصور را بدست آورد نه رضای خدارا.
مظلومیت او
او امامی مظلوم بود. مظلومی که هم ازسوی دوستان ستم دید وهم ازسوی دشمنان، دوستان حق او رانشناختند وبه آزارش پرداخته تاحدی که آن خویشاوند نزدیک باخنجر به امام حمله کرد ویا آن دیگری ازاو روی برتافت که چرا درخدمت نهضت وقیام مسلحانه ا ش قرار نمی گیرد و...
اما دشمنان که جای خود داشتند. پیری لاغر وضعیف رانیمه شب ، بدون لباس وعمامه باپای پیاده به دنبال خود می کشاندند. اموالش را مصادره می کردند ،خانه اش را آتش می زدند ، به اواهانت می کردند...
پاره ای ازاسناد او رامظلوم تراز امام حسین (علیه السلام) سید الشهداء معرفی می کنند و حتی اورا سید المظلومین می خوانند  بیاد آوریم که هشام او وپدرش رابه شام احضار کرد وتاسه روز به آنها اجازه ورود نداد وبه آنها غذا نفروختند وآنها را سنگ زدند!!
دردوران امامت هم بگفته سید بن طاووس منصور 7بار امام را احضار واو را به قتل تهدید کرد. والی مدینه همواره مزاحم او بود، جلسه درس او راتعطیل می کردند، ملاقات بااو را ممنوع اعلام می کردند ، شاگردان او چون مالک و ابو حنیفه راعلیه او علم کردند ، درپشت سراوبدگوئی ها می کردند و...
اوسفارش کرده بود که درمنی ازاو ومظلومیت او یاد کنند.ا مام کاظم(علیه السلام) پس از وفات هرشب حجره او را روشن می داشت تاعابران یاد وخاطره اورا زنده دارند.
خشونت منصور برامام صادق(علیه السلام)
روزی منصور به وزیر دربارش « ربیع » گفت همین اکنون جعفربن محمد (امام صادق( علیه السلام)) رادراینجا حاضر کن .
ربیع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( علیه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندی به آنحضرت رو کرد وگفت :
« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آیا درمورد سلطنت من اشکال تراشی می کنی ؟»
امام : آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است ...
ربیع میگوید : امام صادق( علیه السلام) رادیدم هنگام ورود لبهایش حرکت می کند، وقتی که کنارمنصور نشست، لبهایش حرکت می کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر می شد .
وقتی که امام صادق( علیه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:
وقتی که شما وارد برمنصور شدید منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود ولی وقتی که نزد او آمدی ولبهای تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهایتان را به چه چیز حرکت می دادی ؟
امام صادق( علیه السلام) فرمود : لبهایم رابه دعای جدم امام حسین ( علیه السلام) حرکت می دادم وآن دعا این است :
یا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی وَیا غَوثِی عِندَ کُربَتی اَحرِسنِی بِعَینِکَ الَّتی لا تَنامُ وَاکَنِفنِی بِِرُکنِکَ الذَّی لایُرام
« ای نیرو بخش من هنگام دشواریهایم وای پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسایه رکن استوار وخلل ناپذیرت قراربده » 
آتش کشیدن خانه امام صادق( علیه السلام)
مفضّل بن عمر می گوید : منصور دوانیقی برای فرماندار مکه ومدینه حسن بن زید پیام داد : خانه جعفر بن محمد ( امام صادق ع) را بسوزان، اواین دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( علیه السلام) را سوزانید که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( علیه السلام) آمد ومیان آتش گام برمی داشت ومی فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّری اَنا بنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ
« منم فرزند اسماعیل که فرزندانش مانند رگ وریشه دراطراف زمین پراکنده اند منم فرزند ابراهیم خلیل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»
برنامه قتل امام صادق (علیه السلام)
سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل نماید. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.
این نکته راناگفته نگذاریم که بنی عباس درس مسموم کردن امامان رااز پیشوایان راستین خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکریانی دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود درمدینه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حیله گرانه به گریه وزاری وعزاداری او پرداخت.  اینکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جای شکی برای ما نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او چون استخوانی درگلویم گیر کرده است.
شاید منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولی چه می توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعیت. مگر هرکسی میتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخی چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدلیل ابراز تأسف منصور ازمرگ او  وهم گفته اند که این امر خلاف تحکیم پایه های حکومت او بود.  دیگران هم همین افکار راداشته اند  ویا برخی دیگر ازآن به تردید یاد کرده اند.  ولی باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهدید منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم می شود بنی عباس چون بنی امیه درخط امام کشی بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آری او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتی بود.
تاریخ شهادت امام صادق (علیه السلام)
اینکه امام در چه ماهی وفات یافته ، روایات مختلف است. برخی بیست وپنجم شوال وبرخی نیمه رجب را روایت کرده اند اما روایت بیست وپنجم شوال مشهورتر است.ولی مورخان شیعه وسنی اتفاق نظر دارند که سال وفات امام ، 148 هجری بوده است .
همچنین نویسندگان وتاریخدانان شیعه متفقاً اعتقاد دارند که والی مدینه از سوی منصور عباسی امام را بوسیله زهر مسموم و شهید کرده است .(کفعمی) در کتاب مصباح روایت کرده که امام با انگوری زهرآگین مسموم وشهید شده است در این میان برخی محققان اهل سنت نیز شهادت امام را بوسیله زهر روایت کرده اند که از جمله مؤلفان کتابهای اسعاف الراغبین ، نورالابصار ، تذکرة الخواص ، الصواعق المحرقه را می توان نام برد.
وفات امام
در دم مرگ این جمله را از امام نقل کردند:
آمَنتُ بِاللهِ، وَکَفَرتُ بِالطَّاغُوتِ، اللّهمَّ احفَظنی فِی مَنامی وَیَقظَتی 
به خدای ایمان دارم، به طاغوت کفر می ورزم، خداوندا مرا درخواب وبیداری (قیامت) حفظ فرما. سال وفات او را سال 148 هجری وسن اورا 65 سال ذکر کرده اند. ولی در این زمینه اختلافاتی درتاریخ هاست از جمله 68سال ،71سال هم نوشته اند  روز وفات او 25شوال است و برخی اول شوال و15رجب هم نوشته اند. مدت امامت اورا 31 سال وبرخی34 سال هم نوشته اند.  زمان وفات او دوازدهمین سال حکومت منصور بود.
البته تشییع جنازه فوق العاده ای از امام صورت گرفت که تا آن تاریخ درزندگی امامان دیده نشده بود. مسلمان وکافرو شیعه و سنی درآن شرکت داشتند.
وصایای امام
ایشان در لحظه مرگ وصایایی چندی می نماید که برخی درامرامامت برخی درزمینه مسائل خانوادگی وبخشی درمورد عامه است.
- به فرزندان خود گفت: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَاَنتُم مُسلِموُن  بکوشید که جز مسلمان نمیرید.
- به کسان وخویشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ. شفاعت ما به کسی که نماز راکوچک بشمارد نمی رسد 
- به خانواده خود وصیت کرد که پس ازمرگش تا چند سال درموسم حج درمنی برای او مراسم عزاداری برپاکنند.
- دستور داد برای خویشان وکسان هدیه ای بفرستند، حتی هفتاد دینار برای حسن افطس از خویشان او. وحسن افطس همان کسی است که با خنجر به امام حمله کرده بود  ومی فرمود می خواهد آیه قرآن رادرمورد صله رحم اجرا کند.
- درباره امام پس ازخود، امام کاظم(علیه السلام) رابرای چندمین بار منصوب کرد که او درآن هنگام براساس سندی بیست سال داشت. 
- بخشی از سفارشهای او درباره غسل وکفن وقبر خود بود که احکام اسلامی دراین زمینه وجود دارد.
- وبالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار وآرامش، حفظ زبان، پرهیز ازدروغ وتهمت ودشمنی، دوری ازتجاوز کار، پرهیز ازحسادت وترک معاصی و... بود.